علویون

علویون فاز 5 اندیشه

علویون

علویون فاز 5 اندیشه

شهیدی که نماز نمیخواند...


افسران - شهیدی که نماز نمیخواند...

از نماز نخواندنش، آن هم در اول وقت که همه بچه‌ها به امامت روحانی گروهان مشغول ادای آن بودند باید حدس می‌زدم که مسلمان نیست، ولی هیچ وقت چنین برداشتی به ذهنم خطور نکرد. مخصوصا این که سه روز پیش هنگام خواندن زیارت عاشورا دیده بودم که او نیز پشت خاکریز و کمی دورتر از بچه‌ها، زنگار دل به آب دیده شستشو می‌کرد.
بعد از نماز به طرف او رفتم و سلام دادم. احوالپرسی گرمی کردیم و با هم روی چمن‌های بهاری که از شدت گرما خیلی زود پاییزی شده بودند نشستیم .
حس کنجکاوی وادارم می‌کرد تا بپرسم چرا نماز نمی‌خوانی؟! اما نجابتی که در سیمایش می‌دیدم‌، این اجازه را به من نمی‌داد. پرسیدم:
چند وقت است که در جبهه‌ای‌؟
- دو ماه می‌شود.
از کجا اعزام شدی‌؟
- یزد.
می‌توانم بپرسم افتخار همکلامی با چه کسی را دارم‌؟
-کوچیک شما اسفندیار.
اسم قشنگی است، به چه معنی است؟
-اسفندیار یک اسم اصیل ایرانی است. از دو قسمت «اسفند» و «داد» تشکیل شده است . در ایران باستان «اسپنت تات» بود که بر اساس قاعده ابدال حرف «پ» به «ف» و «ت» به «د» تبدیل به اسفندیار شده، یعنی داده مقدس.
وقتی دیدم این گونه سلیس و روان حرف می‌زند، من نیز از سدی که حیا برایم ساخته بود، گذشتم و خیلی رک و پوست کنده پرسیدم: چرا نماز نمی‌خوانی؟
- نماز؟ نماز چیز خوبی است. گفت و گوی خدا با انسان است. کی گفته که من نماز نمی‌خوانم؟
خودم دیدم که نخواندی.
خنده ملیحی کرد و گفت: یکبار که دلیل نمی‌شود.
ولی بچه‌ها می‌گفتند همیشه موقع نماز خواندن به بهانه‌های مختلف از آنها دور می‌شوی.
-راست می‌گویند. ولی دلم همیشه با بچه‌هاست .
چگونه؟
- از طریق عشق به وطن. در احادیث اسلامی خواندم که «حب الوطن من الایمان» من به وطنم عشق می‌ورزم و مطمئنم همین ایمان، نقطه اتصال محکم من و بچه‌هاست.
صحبت‌های ما گل انداخته بود که مهرداد، امدادگر گروهان صدایم کرد که برای گرفتن دارو به بهداری برویم. از اسفندیار خداحافظی کردم و او نیز در حالی که دستانم را محکم می‌فشرد گفت: «بدرود».
در طول مسیر آنقدر به حرفهایش فکر می‌کردم که دو بار نزدیک بود فرمان آمبولانس از دستم خارج شود و با «چیکار می‌کنی» مهرداد به خود می‌آمدم.
در برگشت به مقر از سکوت آنجا فهمیدم که نیروها رفته‌اند.پرس و جو کردم و گفتند گروهان آنها برای تحویل خط قلاویزان به سوی مهران رفته است. از مسئول تعاون پرسیدم:
این گروهان از کجا آمده بود؟
- تهران
ولی او به من می‌گفت از یزد آمده‌ام.
-کی؟
یکی از بسیجی‌ها.
- نه، اینها همه از تهران آمده‌اند. نشانی‌اش چی بود؟
-می‌گفت اسمم اسفندیار است.
مسئول تعاون فورا لیست اسامی گروهان را گشود و دنبال اسم اسفندیار گفت:
- است گفته، ساکن یزد است. اما چون دانشجوی دانشگاه تهران بوده، از تهران اعزام شده ...
دانشجو؟
-بله‌.
چه رشته‌ای؟
-چه می‌دانم.
حالا مسأله برای من پیچیده تر شده بود. به کسی نمی‌گفتم، اما با خودم کلنجار می‌رفتم که چرا دانشجوی بسیجی نماز نمی‌خواند؟! این فکر همیشه با من بود و هر وقت محلی را که من و او نشسته بودیم می‌دیدم، به یادش می‌افتادم.
مدت‌ها گذشت تا این که یک روز صبح ساعت 5 با بی‌سیم اعلام کردند که فورا آمبولانس بفرستید.
با مهرداد به سوی خط رفتیم، تا جایی که می‌توانستیم با آمبولانس رفتیم و وقتی دیدیم دیگر نمی‌توانیم، گوشه‌ای پارک کردیم.
من برانکارد را و مهرداد جعبه کمک‌های اولیه را گرفتیم و به راه افتادیم. به بالای قله رسیدیم و فرمانده گروهان با دیدن ما در حالی که نفس نفس می‌زد، گفت: عجله کنید.
چی شده‌؟
-خمپاره دقیقا خورد روی سنگر و سه نفر شدیدا مجروح شدند.
به سوی سنگر رفتیم و دیدیم بچه‌ها آخرین نفر را از زیر آوار بیرون می‌کشند. کمی نزدیکتر شدیم، دو بسیجی را دیدیم که تمام صورتشان غرق خون بود.
مهرداد بالای سرشان دو زانو نشست که نبضشان را بگیرد و هر بار با «انا لله و انا الیه راجعون» گفتنش می‌فهمیدم که شهید شده‌اند.
سومی نیز شهید شده بود. مسئول تعاون گروهان آمد تا نام و نشانی آنها را از روی پلاکی که بر گردن داشتند شناسایی و بنویسد.
با دیدن نام اسفندیار خشکم زد.
جلوتر رفتم و خواندم: «اسفندیار کی‌نژاد، دانشجوی سال سوم پزشکی، ساکن یزد، دین زرتشتی...»
چفیه را که مهرداد روی او انداخته بود از صورتش کنار زدم و احساس کردم با همان خنده ملیح که به من گفته بود: «یکبار که دلیل نمی‌شود» جان داد.
وقتی او را در کنار دو بسیجی دیگر دیدم به یاد آن حرفش افتادم که می‌گفت: «به وطنم عشق می‌ورزم و مطمئنم همین ایمان‌، نقطه‌ی اتصال من و بچه‌هاست».
آری این چنین بود. کنار سرش نشستم و به رسم مسلمانان برایش فاتحه خواندم و در حالی که چفیه را روی صورتش می‌کشیدم، گفتم: «داده مقدس! در راه مقدسی هم رفتی، بدرود».

عروه الوثقی - وصیتهاى امام براى شیعیان3


وصیت امام به حمران بن اعین:

اى حمران! در زندگى خود، به اشخاص پائین‏تر از خود (در مکنت و دارائى) نظر کن و به مردمى که در توانائى مالى از تو بالاترند نگاه نکن؛ چون در این صورت است که به قسمت و بهره خود قانع و راضى خواهى بود و بدین وسیله، به بهره بیشترى از سوى پروردگارت دست خواهى یافت.

و بدان که عمل و عبادت اندک ولى دائم و پیوسته که بر مبناى یقین باشد نزد خداوند با ارزشتر از عمل و عبادت زیادى است که براساس یقین نباشد. و بدان که هیچ ورع و تقوائى، برتر از اجتناب از حرامهاى الهى و خوددارى از آزار مؤمنان و غیبت ایشان نیست. و هیچ زندگى اى گواراتر از خوش اخلاقى و هیچ مالى سودمندتر از قناعت به کفاف، و هیچ جهلى مضرتر از عجب و خودپسندى نمى‏باشد.

بسیار مهم- برای بازسازی بقیع به سازمان ملل نامه بنویسید


به گزارش شیعه آنلاین، در سراسر جهان بیش از میلیون شیعه زندگی می‌کند. اگر هر شیعه یک ایمیل به سازمان ملل ارسال کند و تخریب بقیع مطهر را محکوم و خواهان بازسازی آن شود؛ امید اثر وجود دارد.

براى راحتى کار نامه‌اى نوشته شده، فقط کافى است آن را براى اعتراض به سازمان ملل ارسال نمایید و نیز به دیگران اطلاع رسانی کنید.

متن نامه:
 
The Secretary General of the United Nations Dear Mr. Ban Ki-Moon
The United Nations High Commissioner of Human Rights Ms. Navanethem Pillay
The Deputy Director, UNESCO Dear Mr. Kishore Rao
We the undersigned urge the United Nations and its respective departments to mobilize their resources in lifting the ban on the rebuilding of Al-Baqee' Cemetery, which sits across from Prophet Muhammad's mosque in the city of Medina, Saudi Arabia.
Al-Baqee' cemetery assumes great historical and religious significance, as it hosts the graves of Muhammad's progeny, namely Imams Al-Hassan, Ali ibn Al-Hussain, Al-Baqer, and Al-Sadiq; in addition to Muhammad's wives, aunts and over 7,000 of his companions. Over a billion Muslims revere this cemetery and many of them wish to see the domes and structures over many of the graves rebuilt.
On April 21, 1925, all the mausoleums, domes and structures that were erect in the cemetery were completely destroyed and desecrated by the Wahhabi movement. For centuries these domes and structures were stood without any harm or problems. Throughout the centuries billions of Muslims respected these structures and found no issue with them  Over 88 years have passed since their destruction and yet the Saudi government has not allowed for the structures to be rebuilt in the cemetery. In upholding this ban, the Wahhabis, who constitute a small minority amongst today's large Muslim population, are imposing their beliefs on over a billion Muslims who see no harm in it being rebuilt. They are violating the rights of other Muslims and insulting their beliefs.
We urge the United Nation to use its influence and to pressure the Saudi government to lift the ban and allow for the structures to be rebuilt.
Thank you.
 
گفتنی است ایمیل های سازمان ملل متحد به شرح ذیل است که شما می توانید نامه آماده شده را به آن ارسال نمائید و درخواست خود برای بازسازی بقیع را مطرح نمائید.
unic.tehran@unic.org
petitc@un.org
steve.jackson@unep.org
unepinfo@unep.org
c.van-engeland@unesco.org