علویون

علویون

علویون فاز 5 اندیشه
علویون

علویون

علویون فاز 5 اندیشه

عروه الوثقی - روزهای پایانی ماه مبارک رمضان

ماه مبارک رمضان در نگاه امام رضا (ع) به میدان مسابقه ای برای پیروی از خدا و گام برداشتن به سوی بهشت برای بندگان خدا تشبیه شده است مسابقه ای که تا آخر ماه مبارک رمضان ادامه دارد.

در روایات اسلامی رمضان ماهی که ابتدایش رحمت و میانه اش مغفرت و پایانش آزادی از آتش جهنم است معرفی شده و تصریح گردیده است که درهای آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده می شوند و تا آخرین شب بسته نمی شوند؛ ماهی که خداوند در آن حسنات را می افزاید و گناهان را پاک می کند. (1)

یکی از بافضیلت ترین ایام و لیالی ، دهه آخر ماه مبارک رمضان است . طبق روایات رسیده از اهل بیت (ع) پیامبر اکرم (ص) این دهه را به اعتکاف گذرانده و به عبادت و شب زنده داری مشغول بودند. امام رضا (ع) هم می فرماید: کانَ أَبی علیه ‏السلام یَزیدُ فی الْعَشْرِ الأَواخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ فی کُّلِ لَیْلَةٍ عِشْرینَ رَکْعَةً؛ پدرم در دهه آخر ماه رمضان در هر شب بیست رکعت به نمازهای مستحبّی شبهای ماه رمضان می‏افزود.

همچنین امام رضا علیه السلام می فرماید: کانَ أمیرُ المؤمنینَ علیه السلام لایَنامُ ثلاثَ لیالٍ : لَیلةَ ثلاثٍ وعِشرِینَ مِن شَهرِ رَمَضانَ ، ولَیلةَ الفِطرِ ، ولَیلةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ ، وفیها تُقسَمُ الأرزاقُ والآجالُ وما یَکونُ فی السَّنَةِ؛ امیر المؤمنین علیه السلام سه شب را نمی‏خوابید : شب بیست و سوم ماه رمضان ، شب عید فطر و شب نیمه ماه شعبان ؛ در این شبها ، روزیها تقسیم و مدّت عمر و هر آنچه در آن سال رخ خواهد داد ،تعیین می‏شود .(2)

یکی از اعمال مهمی که در طول ماه مبارک رمضان مورد تأکید قرار گرفته، افطاری دادن به روزه داران است. در این زمینه روایتی در عیون اخبار الرضا (ع) نقل شده که اهمیت این موضوع را می رساند. طبق این روایت پیامبر اکرم (ع) در خطبه معروف شعبانیه می ‏فرماید: «مردم بیدار باشید! کسی که از شما به روزه‏ دار مؤمن در این ماه افطاری دهد،پاداش آزاد نمودن یک برده و بخشش گناهان گذشته را همراه دارد. عرض شد: ای رسول خدا! ما توان افطاری دادن نداریم.حضرت فرمود: بترسید از آتش! ولو با دادن نصف دانه خرما و از آتش بپرهیزید! گر چه با دادن شربت آب باشد.»(3)

امام رضا (ع) در روز عید فطر از محلی عبور می کردند که عده ای مشغول خنده و سرگرمی بودند. امام (ع) در بیانی زیبا رمضان را به میدان مسابقه ای برای بندگان خدا تشبیه کرده به اصحاب خود فرمود: همانا خداوند صاحب عزت و جلال، ماه رمضان را میدان مسابقه ای برای بندگانش آفرید تا در این ماه با پیروی از خداوند به سوی بهشت پیشی گیرند. پس گروهی پیشی گرفتند و به پیروزی دست یافتند و کسانی دیگر باز ماندند و محروم گشتند. شگفتا (و شگفتا) از کسی که سرگرم خنده و بازی است (آن هم) در روزی که نیکوکاران ثواب و اجر می برند و کوتاهی کنندگان محروم می شوند. به خدا قسمت اگر پرده و حجاب ها کنار رود، هر آینه نیکوکار به کردار نیک خود و گناهکار به گناهش مشغول می شود. (4)

امام رضا علیه ‏السلام همچنین عید فطر را روز تضرع و دعا به درگاه خداوند دانسته می فرماید: إنَّما جُعِلَ یَومُ الفِطرِ العِیدَ لِیَکونَ لِلمُسلِمینَ مُجتَمَعا یَجتَمِعُونَ فیهِ و یَبرُزونَ لِلّهِ فَیُمَجِّدُونَهُ عَلی ما مَنَّ عَلَیهِم ؛ بدان جهت روز عید فطر عید قرار داده شده است تا در آن روز مسلمانان جمع شوند و به خاطر خدای بزرگ به صحنه آیند و خدا را در برابر نعمتهایش به شکوه و بزرگی یاد کنند تا هم روز عید باشد و هم روز اجتماع، هم روز بالندگی باشد و هم روز زکات دادن، هم روز رغبت و توجه به نعمتهای الهی بادشد، هم روز تضرع و دعا به درگاه خدا. (5)

امام رضا(ع) همچنین فرا رسیدن عید فطر پس از یک ماه بندگی را هدیه ای به خداوند برشمرده می فرماید: در روز قیامت، چهار روز را به پیشگاه خداوند هدیه می‌برند، گویی که عروس را به خانه بخت می‌برند، پرسیدند: این چهار روز چه روزهایی است؟ حضرت رضا(ع) فرمود:روز عید قربان و عید فطر و روز جمعه و عید غدیر. (6)

و در مورد علت تکبیرهای زیاد در روز عید فطر می‏فرماید: تکبیر، تعظیم و بزرگداشت‏ خداوند متعال است و نوعی تشکر از هدایت‏ها و نعمت‏های پروردگار جهانیان می‏باشد .(7)

پانوشتها:

1. بحارالانوار، ج 69، ص 043، ح 5

2. بحارالانوار : 97 / 88 15

3. عیون اخبار الرضا علیه‏السلام ، ج 1، ص 230.

4. الکافی، ج 4، ص 181

5. من لا یحضره الفقیه، ج 1، 522

6. اقبال الاعمال، 464

7. عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص‏122

عروه الوثقی - نظام حکمت الهی

 

 

مسئله: آیا خداوند حکیم است؟! 

یک وقت است که فقط ترک دعا مطرح است امّا یک وقتی است که غیر از ترک دعا، چیزهای دیگری هم مثل شکایت از خدا بیان می‌شود. یک وقت در ارتباط با مخلوق است و یک وقت در ارتباط با خالق؛ که آنجا وضع خیلی بدی پیدا می‌کند و سر از کفر در می‌آورد. در اینجا مقدّمتاً باید یک چیزی را تذکّر بدهم.

سؤال می‌شود: چون می‌گوییم خدا حکیم است؛ آیا در اجابت دعایی که از ناحیۀ خدا وعده داده شده، این‌طور است که خداوند رعایت حکمت را نکند؟

خداوند خلاف حکمت نمی‌کند

خداوند کارهایی که می‌کند حساب شده است و این‌طور نیست که هر چه بنده بخواهد، به او بدهد ولو اینکه به ضررش هم باشد. مثل اینکه بچّه‌ای بگوید: این چاقو را به من بدهید. بعد به او بدهیم و او با چاقو دست خود را ببرد. آیا خدا مصلحت داعی را رعایت نمی‌کند؟ نه! چون گفته «ادْعُونِی‏ أَسْتَجِبْ‏ لَکُم‏». این‌طور نیست که همین‌طور بخواهد بدهد؛ او خلاف حکمت نمی‌کند. این را لطف، رحمت و محبّت نسبت به بنده نمی‌گویند. این‌ها را قبلاً عرض کرده‌ام و فقط اشاره می‌کنم.

به ضرر عبد است

گاهی اصل حاجتی که عبد تقاضا می‌کند، یک حاجت دنیوی است که اگر به او بدهد، به ضررش بوده و وضع او را زیر و رو و بیچاره‌اش می‌کند. اگر خدا آن را به او بدهد و بعد هم عبد بیچاره شود، بنابراین عبد به خدا می‌گوید: تو که می‌دانستی به ضرر من است و من نمی‌دانستم؛ پس چرا دادی؟

زمان، زمان تو است!

گاهی ضرر آن حاجت اصل نیست بلکه خصوصیّات آن مطرح است. یعنی چه؟ به این معنا که اصل آن مضرّ نیست، امّا مقطعی که به آن شخص می‌خواهند بدهند باید مقطع خاصّی باشد. در یک مقطع به ضرر او است و در مقطع دیگر به نفع او. الآن که آن بنده تقاضا کرده مقطعی است که به ضررش است، پس می‌گذارد، هر وقت به مقطعی رسید که به نفع او شد، به او می‌دهد. این همان است که بحث کردم، یعنی«تأخیر در اجابت».

خدا را از یاد می‌برد

ما اینطوریم که همه در بستر مادیّت و دنبال امور مادّی هستیم؛ دنبال این هستیم که در دعا مسائل مادّی را در نظر بگیریم و اصلاً در کنار این، مسئلۀ معنویّت را در نظر نمی‌گیریم. یعنی چه؟ به این معنا که ممکن است، چیزی در ظاهر، از نظر معنویّت به نفع من باشد، در حالی که به ضرر است و ظرفیّت آن را نداشته باشم. مثالی می‌زنم: شخصی بود که وضع مالی متوسّطی داشت امّا از نظر دینی، انسان متدیّنی بود، مثل شرکت او در امور مساجد، مجالس و... مدّتی گذشت که وضع مادی خوبی پیدا کرد. به شخصی گفتم: ایشان مدّت‌ها بود پیدایش نبود امّا الآن به مجالس می‌آید؟ ایشان گفت: این شخص از نظر مالی مقداری وضعش خوب شد و مسائل معنوی را ترک کرد. تعبیر ایشان اینطور بود: یک زمانی هوای نفس، او را گرفت امّا حالا دوباره معنویّت را به یاد آورده.[2] مسئله این است که آن شخص نمی‌فهمد و فقط دنبال مسائل مادّی است. امّا این چه بازدهِ سوئی بر روی بعد معنوی‌اش دارد؟ این‌طور می‌شود: کارش به جایی می‌رسد که اصلاً خدا یادش می‌رود. امّا خدا بندۀ خودش را دوست دارد؛ چون حکمت او این را اقتضا می‌کند.

برآوردن حاجتی که عبد را به جهنّم میبرد

روایتی از پیغمبراکرم است که: «قال رسول‌الله(صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): إِنَّ الْعَبْد لَیُشْرِف عَلَى حَاجَة مِنْ حَاجَات الدُّنْیَا»؛ بنده در آستانۀ رسیدن به حاجتی از حوائج دنیایی خود است. یعنی از خدا خواسته و بعد نتیجۀ حاجت معلوم می‌شود، «فَیَذکُرُهُ الله مِن فَوقِ السَّبع سَماوات»؛ اشاره به این است که خدا دقیقا ً همه را بررسی می‌کند، «فَیَذْکُرهُ اللَّه مِنْ فَوْق سَبْع سَمَاوَات»؛ خدا از فراز هفت آسمان آن را یاد می‌کند. بعد می‌گوید: «فَیَقُول مَلَائِکَتِی»؛ فرشتگان من، «إِنَّ عَبْدِی هَذَا قَدْ أَشْرَفَ عَلَى حَاجَة مِنْ حَاجَات الدُّنْیَا»؛ این عبد حاجتی از حوائج دنیایی خود را خواسته و در آستانۀ رسیدن آن است و مقدّمات آن دارد فراهم می‌شود که به آن برسد، «فَإِنْ فَتَحْتهَا لَهُ»؛ اگر راه را باز کنم که به آن برسد، «فَتَحْت لَهُ بَابًا مِنْ أَبْوَاب النَّار»؛ دری را بهسوی آتش باز کردم؛ «وَلَکِنْ اِزْوُوهَا عَنْهُ»؛ پس راه رسیدن به حاجتش را ببندید. «فَیُصْبِح الْعَبْد عَاضًّا عَلَى أَنَامِله»؛ در اینجا می‌شود که عبد انگشت حسرت به دهانش می‌گیرد، «یَقُول: مَنْ دَهَانِی مَنْ سَبَّنِی؟»؛ می‌گوید: این، بنا بود به من برسد، امّا یک مرتبه به فلانی رسید؛ چرا با من این‌طور رفتار کردند؟ «وَمَا هِیَ إِلَّا رَحْمَة رَحِمَهُ اللَّه بِهَا»؛[3] امّا این یک رحمت و عطوفتی بود که از ناحیۀ خدا به تو شد. اگر به تو می‌رسید کارت خیلی خراب می‌شد. ما نظیر این روایات زیاد داریم.

پشیمانی به خاطر استجابت دعا

من این را می‌خواستم بگویم که اجابت دعا تضمین شده است؛ امّا از آن طرف هم بنا نیست، نظام حکمت الهی هم از بین برود که اگر از بین برود خود تو هم پشیمان می‌شوی. روایت دیگری را می‌خوانم. احمدبن‌عمر و حسین‌بن‌یزید، هر دو تعریف کرده‌اند، امّا در روایت احمدبن‏عمر توصیه شده است. این‌ها از اصحاب امام هفتم و هشتم هستند. می‌گویند: «دَخَلْنَا عَلَى الرِّضَا(علیهالسّلام)»؛ ما بر امام هشتم(علیه‌السّلام) وارد شدیم، «فَقُلْنَا:» به حضرت عرض کردیم، «إِنَّا کُنَّا فِی سَعَةٍ مِنَ الرِّزْقِ وَ غَضَارَةٍ مِنَ الْعَیْشِ فَتَغَیَّرَتِ الْحَالُ بَعْضَ التَّغَیُّرِ»؛ ما از نظر زندگی و راحتی وضع بسیار حسابی و خوبی داشتیم؛ امّا وضع عوض شد و مقداری تغییر کرد، «فَادْعُ‏ اللَّهَ‏ أَنْ‏ یَرُدَّ ذَلِکَ‏ إِلَیْنَا»؛ دو نفری آمدند خدمت امام هشتم(علیه‌السّلام) که: آقا! دعا کنید دوباره وضعمان به خانۀ اول برگردد، «فَقَالَ(علیه‌السّلام) أَیَّ شَیْ‏ءٍ تُرِیدُونَ؟»؛ حضرت فرمودند: شما چه می‌خواهید؟ «تَکُونُونَ مُلُوکاً؟»؛ مرتّب بالا رفتید، بالا رفتید، دیگر دلتان می‌خواهد از پادشاهان بشوید؟ به تعبیر من خیلی رویتان زیاد است؛ «أَ یَسُرُّکُمْ أَنْ تَکُونُوا مِثْلَ طَاهِرٍ وَ هَرْثَمَةَ وَ إِنَّکُمْ عَلَى خِلَافِ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ»؛ شما که می‌دانید طاهر و هَرثمه از بستگان دربار مأمون هستند.[4] حضرت فرمودند: می‌خواهید بروید و مثل آن دو بشوید؟ و بعد حالتان از نظر معنوی تغییر کند؟ «خِلَافِ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ»؛ الآن شما اعتقاد به امامتِ من دارید و پیش من آمدید و از من التماس دعا دارید. امّا اگر این دنیا بالا برود، از امام سخنی نمی‌گویید و دیگر از امام رضا، خبری نیست و شما هم مثل همان افراد می‌شوید. «لَا وَ اللَّهِ»؛ یکی از آن ها گفت: به خدا قسم، نه! «مَا سَرَّنِیأَنَّ لِیَ الدُّنْیَا بِمَا فِیهَا ذَهَباً وَ فِضَّةً»؛ برای من، دنیا و آنچه در آن وجود دارد طلا و نقره بشوند، من را خوشحال نمی‌کند، اگر... «وَ إِنِّی عَلَى خِلَافِ مَا أَنَا عَلَیْهِ»؛ اگر من از نظر معنوی، برخلاف این مسیری که دارم می‌روم باشم. یعنی، «فَقَالَ(علیهالسّلام) إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ کَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَنْ رَضِیَ بِالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْیَسِیرُ مِنَ الْعَمَلِ‏»؛ کسی که به وضع متوسطی که از نظر روزی دارد، راضی باشد، خدا هم از او عمل صالحِ کم می‌خواهد و می‌گوید: همان واجباتت را انجام بده، «وَ مَنْ رَضِیَ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْحَلَالِ»؛ و کسی که راضی به کم از حلال بشود، «خَفَّتْ مَئُونَتُهُ»؛ در دنیا مخارجش کم می‌شود و در راه زندگی‌اش دچار مشکل نمیشود.[5] «وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللَّهُ دَاءَ الدُّنْیَا وَ دَوَاءَهَا»؛ و خدا دردهای دنیایی و داروهای آن دردها را به او نشان می‌دهد. «وَ أَخْرَجَهُ مِنْهَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَام»؛[6] و از دنیا سالم بیرون می‌رود. 

 


[1]. بحارألانوار، ج91، ص96

[2]. این‌ها مسائلی است که خودم لمس کرده‌ام. ما در دعاهایمان این طور فکر نمی‌کنیم، بلکه فقط می‌گوییم: بده!

[3]. تهذیب سنن ابی داوود، ج2، ص402

[4].می‌دانید که تمام این بلاد زیر نظر آنها بود و جنایاتی که در تاریخ است را این‌ها انجام دادند.

[5].در دنیا اشخاص بیچاره‌ای هستند که وقتی میخواهند یک طرفی را درست کنند، طرف دیگر خراب میشود؛ دوباره وقتی به آن را می‌رسند می‌بینند،بدبختی دیگری پیدا شد.

[6]. بحارالأنوار، ج‏75، ص342

آقای دکتر محمود احمدی نژاد به عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی با صدور حکمی آقای دکتر محمود احمدی نژاد را به عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب کردند.

متن حکم رهبر معظم انقلاب به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد دامت تأییداته
با توجه به تلاش با ارزش هشت ساله جنابعالی در مسئولیت خطیر ریاست جمهوری اسلامی ایران و تجارب فراوانی که در این مورد اندوخته اید، شما را به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب می نمایم.
توفیقات جنابعالی را از خداوند متعال خواستارم.
سیّدعلی خامنه ای
13 مرداد ماه 1392

عروه الوثقی - رضایت مادر

امام صادق علیه السلام فرمودند :

روزى به رسول گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله ، خبر دادند که فلان جوان مسلمان ، مدّتى است در سکرات مرگ و جان دادن به سر مى برد ونمى میرد . چون حضرت رسول بر بالین آن جوان حضور یافت ، فرمود: بگو لا إ لهَ إ لاّ اللّه ؛ ولى مثل این که زبان جوان قفل شده باشد ونمى توانست حرکت دهد، حضرت چند بار تکرار نمود و جوان بر گفتن کلمه طیّبه لا إ لهَ إ لاّ اللّه قادر نبود.
زنى در کنار بستر جوان مشغول پرستارى از او بود، حضرت از آن زن سؤ ال نمود: آیا این جوان مادر دارد؟
پاسخ داد: بلى ، من مادر او هستم . حضرت فرمود: آیا از فرزندت ناراحت و ناراضى مى باشى ؟

گفت : آرى ، مدّت پنج سال که است با او سخن نگفته ام .
حضرت پیشنهاد داد: از فرزندت راضى شو. عرض کرد: به احترام شما از او راضى شدم و خداوند نیز از او راضى باشد.
سپس حضرت به جوان فرمود: بگو لا إ لهَ إ لاّ اللّه ، در این موقع آن جوان سریع کلمه طیّبه را بر زبان خود جارى کرد.
بعد از آن ، حضرت به او فرمود: دقّت کن ، اکنون چه مى بینى ؟
عرض کرد: مردى سیاه چهره با لباس هاى کثیف و بدبو همین الا ن در کنارم مى باشد و سخت گلوى مرا مى فشارد.
حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله ، اظهار نمود: بگو:
یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ، وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثیرِ، إقبَلْ مِنِّى الْیَسیرَ، وَاعْفُ عنّىِ الْکَثیرَ، إنّکَ انْتَ الْغَفُورُ الرَّحیم
یعنى ؛ اى کسى که عمل ناچیز را پذیرا هستى ، و از خطاهاى بسیار در مى گذرى ، کمترین عمل مرا بپذیر و گناهان بسیارم را به بخشاى ؛ همانا که تو آمرزنده و مهربان هستى ، وقتى جوان این دعا را خواند، حضرت فرمود: اکنون چه مى بینى ؟ گفت : مردى خوش چهره و سفید روى و خوش بو با بهترین لباس ، در کنارم آمد و با ورود او، آن شخص سیاه چهره رفت . حضرت فرمود: بار دیگر آن جملات را بخوان ، وقتى تکرار کرد . و در همان لحظه روح ، از بدنش خارج شد و به دست پر برکت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ، نجات یافت و سعادتمند گردید.

منبع : امالى شیخ مفید: ج 1، ص 63