مادر علیرضا ستاری:از سران فتنه نمی گذرم
به گزارش فرهنگ نیوز ، مراسم تشیع سید علیرضا ستاری جانباز 70 درصد فتنه 88 صبح دیروز (جمعه) در خیابان 17 شهریور تهران یا حضور شخصیتهای سیاسی و کشوری برگزار و در قطعه 56 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
سید علیرضا ستاری در عاشورای سال 88 مورد حمله آشوب گران قرار گرفت و از ناحیه جمجمه سر به شدت مجروح شد.
در این مراسم مشایعت کنندگان با سر دادن ندای «یاحسین(ع)»، «ما با ولایت زندهایم تا زندهایم رزمندهایم»، «لشکر پیغمبریم، فدایی رهبریم» و «لااله الا الله» پیکر این جانباز 70 درصد را همراهی کردند و مادر صبور این شهید که از بسیجیان است، سرو قامت ایستاده و با دلداری دادن به دیگران به آنها میگفت: «پسرم در راه امام حسین(ع) و در راه ولایت بود، پس برای سیدالشهدا(ع) سینهزنی و گریه کنید».
مادر سیدعلیرضا ستاری جانباز 70 درصد فتنه 88: دعایم مستجاب شد.
فاطمه
محمدعلی مادر «سید علیرضا ستاری» در حاشیه مراسم تشییع فرزندش اظهار
داشت: خود بسیجی هستم و زمانی که پسرم 12 ساله بود، او را عضو بسیج کردم تا
همیشه در دامان ولایت باشد؛ چرا که بهترین راه، راه ولایت است.
مادر
جانباز شهید «سید علیرضا ستاری» بیان داشت: پسرم پیرو ولایت بود، کسانی که
راه ولایت را انتخاب کنند، بهترین مسیر را رفتهاند؛ پسرم در راه ولایت
فدایی بود؛ خیلی خوشحالم از این انتخاب. همیشه در قنوت نمازهایم از خدا
خواستم خودم و بچههایم به شهادت نائل شویم؛ همیشه دوست داشتم رهبرم به
نوعی مرا به عنوان رهرو خودشان انتخاب کنند؛ امیدوارم فدا شدن پسرم،
استجابت دعاهایم باشد.
وی در خصوص سران فتنه گفت: سران فتنه امروز
هم باری دیگر بیایند و ببینند چه کردند؛ آنها بخشودنی نیستند، من به هیچ
عنوان از آنها نمی گذرم.
سید علیرضا ستاری :جمجمهام از سه جا شکست!
جانباز عاشورای 88 «سیدعلیرضا ستاری» پیش از این در مصاحبه ای به بیان جزئیات مجروحیت خود پرداخته و گفته بود: «روز
عاشورای 88 بنده به عنوان نیروی افتخاری هلال احمر در خیابان «خوش» حضور
داشتم؛ ساعت 11 به ما خبر دادند که حدود پنج نفر از نیروهای ویژه سپاه در
بین جمعیت آشوبگر مانده بودند؛ یکی از آنها روی زمین افتاده و اغتشاشگران
او را به آتش کشیدهاند. برای انجام مأموریت امداد و نجات دیگر مجالی برای
ایستادن و فکر کردن نبود که آیا برای کمک به آنها بروم یا خیر؛ خود را به
محل حادثه رساندم؛ به خاطر نحوه پوشش بنده به مناسبت روز عاشورا و محاسنی
که روی صورتم داشتم، یکی از زنان آشوبگر گفت: این آقا اطلاعاتی است! همان
جا با میله آهنی روی سرم زدند و جمجمهام از سه جا شکست.
بعداً که
برای شناسایی به زندان اوین رفتم، مطلع شدم کسانی که مردم را شکنجه می
کردند از گروهک منافقین بودند که یکی از آنها سالها در تایلند زندگی
میکرد، سپس از پادگان اشرف به تهران آمده بود».
از این جانباز 31 ساله یک دختر 7 ساله و یک پسر 3 ساله به یادگار مانده است.